این خاطرات بخشی از دست نوشته دویست صفحه ائی است که بتدریج بطور هفتگی در این سایت منتشر خواهد شد و متن مکتوب ان نیز بزودی در قالب یک کتاب انتشار می یابد
مرتضی غرقی دی ماه۱۳۹۰
بسمه تعالی
خاطرات غرقی از نیویورک .
این خاطرات بخشی از دست نوشته دویست صفحه ائی است که بتدریج بطور هفتگی در این سایت منتشر خواهد شد و متن مکتوب ان نیز بزودی در قالب یک کتاب انتشار می یابد .در این خاطرات که بیشتر بر مسائل سیاسی متمرکز شده است تلاش گردیده رویداد ها بدون هر گونه جهت گیری منعکس شود .امید است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد .
مرتضی غرقی دی ماه۱۳۹۰
خدایا هرکس به جز رضای تو کاری را انجام داد، عمر و سرمایه خود را تلف کرد.
ای بهترین دوست من، مرا به حال خود رها مکن.
وقتی میخواستم دست به قلم ببرم، این موضوع برایم اهمیت داشت که آنچه مینویسم برای خوانندگان مفید باشد. معمولاً جذابیت خاطرات مکتوب افراد به عوامل متعددی بستگی دارد که شخصیت خاطرهنویس، موقعیت شغلی او و تاریخ یا زمان حوادثی که او در بطن آنها بوده است، همگی بر خواندنیتر شدن خاطرات تاثیرگذارند. مأموریت خبری من زمانی در نیویورک آغاز شد که برنامه هستهای ایران در سازمان ملل متحد مطرح شده بود. دوران دو رئیسجمهوری آمریکا، یعنی بوش و اوباما و مواضع آنها در قبال کشورمان و آغاز روند افول اقتصادی آمریکا از جمله رویدادهای مهم این دوران محسوب میشود. از این رو من در این کتاب سعی کردهام تا گوشههایی از تجربیات سیاسی و اجتماعی خود را در سازمان ملل و آمریکا از سال ۸۳ تا ۸۹ هجری شمسی بیان کنم. امیدوارم این خاطرات که از منظر یک خبرنگار صداوسیما نگاشته شده است، مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.
معرفی نویسنده
دوم فروردین ۱۳۳۹ در خانوادهای متوسط در محله هفت چنار تهران به دنیا آمدم. دوران ابتدایی را در مدرسه بامشاد و دوران متوسطه را در هنرستان صنعتی شماره ۲ در رشته برق در همان محله به پایان رساندم. از سال ۱۳۵۵ که نارضایتی عمومی مردم ایران از رژیم شاه رو به گسترش بود، به گروههای مبارز اسلامی پیوستم. در سال ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی و پایان دوره متوسطه و اوج گرفتن فعالیت گروهکها در کردستان و در پی آن آغاز جنگ تحمیلی، همگام با دیگر جوانان این مرز و بوم به جبهههای جنگ شتافتم. سه بار در جبهه مجروح شدم؛ یک بار در منطقه خرمشهر و دو بار در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه، جایی که برادرم به شهادت رسید. پیش از آن در سال ۱۳۶۰ با شرکت در نخستین آزمون ورودی دانشکده صداوسیما (که به تازگی از مدرسه عالی رادیو تلویزیون به دانشکده صداوسیما تغییر نام داده بود) وارد این دانشکده شده بودم. پس از چهار سال آموزش در رشته الکترونیک صدا یا الکترو اکوستیک دانشآموخته شدم. اما بعد از مجروح شدن از ناحیه گوش چپ که همچنان عواقب آن آزارم میدهد، مجبور به تغییر رشته شدم و پس از گذراندن دورههای آموزشی خبرنگاری در دانشکده خبر و دوره آموزشی در آسیا ویژن کار خبرنگاری را آغاز کردم؛ در دوران اقامت در آلمان هم در دوره آموزشی دویچه وله شرکت کردم. در دوران دانشجویی مانند بسیاری از جوانان این مرز و بوم حضور در جبهه اولویت برنامههای زندگیام بود. با پایان جنگ که فراغت بیشتری یافتم، ازدواج کردم که حاصل این ازدواج دو فرزند است که شیما و علی نام دارند. اکنون که خاطراتم را به رشته تحریر درمیآورم، دوران بازنشستگی را سپری میکنم. از اینرو تلاش میکنم که افزون بر خاطرات شش سال زندگی پر تلاش در نیویورک، بخشی از خاطرات دوران خبرنگاریام در دیگر کشورها را نیز در حد مقدورات و محفوظات ذهنی به نگارش درآورم.
ادامه دارد ………
مرتضی غرقی بهمن ۱۳۹۰
پایگاه مرتضی غرقی