روزانه دهها مقاله و تحلیل و خبر جهتدار در مورد ایران چاپ و منتشر میشد. جنگ تبلیغاتی تمام عیاری ضد جمهوری اسلامی ایران به راه افتاده بود.
. روزهای سختی را سپری کردم که هیچ گاه تصور آن را نمیکردم. شاید این مشکلات به علت پایبندی به کشور و ارزشهای انقلابی مردم کشورم بود. اگر یک خبرنگار بیتوجه به منافع و ارزشهای کشورم بودم، شاید این قدر فشار روحی بر من تحمیل نمیشد. دورانی که چهار قطعنامه تحریم و یک قطعنامه تنبیهی ضد ایران صادر شد، من در سازمان ملل از نزدیک دشمنی انگلیسیها و آمریکاییها را با منافع ملی کشورم دیدم.
روزهای سختی بود، اما من همواره نیمه پر لیوان را میدیدم. زیرا داستان ملت ایران و قطعنامههای ضد ایرانی داستان پر مخاطره ملتی بود که برای حفظ استقلال خود تلاش میکرد. من در این دوران نظارهگر اقدامات دولتهایی بودم که تلاش میکردند ملت ایران را از حقوق قانونی خود محروم کنند. به هر حال در مدت مأموریت من تنش بر روابط ایران با غرب و آمریکا حاکم بود و من در آنجا نظام سلطه و استعمار و انزوای سیاسی را به خوبی احساس میکردم.
در آن روزها مهمترین مباحث نشستهای شورای امنیت برنامه هستهای ایران بود و متاسفانه رسانههای آمریکا که اغلب تحت کنترل صهیونیستها هستند نیز به آن دامن میزدند. جو مسمومی ضد ایران به راه انداخته بودند. روزانه دهها مقاله و تحلیل و خبر جهتدار در مورد ایران چاپ و منتشر میشد. جنگ تبلیغاتی تمام عیاری ضد جمهوری اسلامی ایران به راه افتاده بود. پرونده هستهای ایران هنوز در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود، پنج عضو دائم شورای امنیت گاهی در بحثها توجه خود را بر پرونده هستهای ایران متمرکز و نشستهایی را در خارج از محل شورای امنیت برگزار میکردند تا این پرونده را به شورای امنیت در نیویورک بیاورند و سرانجام نیز موفق شدند. تهدید منافع ملی کشورم هر روز بیشتر اوج میگرفت. اوضاع ناگواری برایم ایجاد شده بود، از یک سو فشار کاری و محدودیتهای سیاسی و فیزیکی و از سوی دیگر نگرانی از اقدامات شورای امنیت ضد مردم ایران اعصابم را به شدت متشنج کرده بود. گاهی با برخی از دوستانم درد دل میکردم تا تسکین یابم. در تهران با قائم مقام سازمان صدا و سیما مرحوم هنردوست ارتباط زیادی داشتم. او بیش از هر کس دیگری وضع مرا درک میکرد. البته در حوزه خبر گاهی با آقای رحمانی که در آن دوران مسئولیت معاونت سیاسی را در صدا و سیما برعهده داشت، تلفنی گفتگو میکردم و آخرین اطلاعات را درباره تصمیمات شورای امنیت به او میدادم. البته وی از مجاری دیگر هم این اطلاعات را دریافت میکرد. گاهی با آقای سبقتی، رئیس وقت واحد مرکزی خبر هم گفتگو میکردم و مشکلات را تشریح میکردم. او همواره مرا به صبر و کار بیشتر تشویق میکرد. ارسال تحلیلها به بخشهای مختلف صدا و سیما و ارتباطات تلفنی با مسئولان تاثیرگذار در تصمیمات سیاسی کشور فقط بخشی از کارهای روزانه من بود که وظیفه خود میدانستم و کمتر کسی از این کارها آگاهی داشت و هیچگاه آثار آن روی آنتن نیز مشاهده نمیشد. به هر حال من با این وضع کنار آمده و دوران دفاع مقدس را برای خودم در اینجا بار دیگر تعریف کرده بودم و این بازتعریف از وظیفه ملی، مسئولیتم را دوچندان میکرد و من آنقدر در این مسئولیت غرق شدم که در شش سالی که در نیویورک بودم، موفق نشدم مجسمه آزادی و بسیاری از اماکن دیدنی و گردشگری نیویورک را از نزدیک ببینم. در این دوره آمریکا با همه قوا عملیات روانی را ضد ایران آغاز کرده بود. همزمان با هجوم تبلیغاتی و رسانهای در سازمان ملل نیز افرادی با واسطه و بیواسطه به دیپلماتهای ایرانی نزدیک میشدند و از عواقب و پیامد قطعنامهها، ایران را برحذر میداشتند. دستکم هفتهای دو یا سه نفر با عنوان روزنامهنگار و کارشناس سیاسی با ارسال خبر و تحلیل تلاش میکردند مرا وادار کنند این خبرها را به تهران مخابره کنم و مسئولان کشور را از این وضع بترسانم و با ایجاد انحراف در برداشتهای سیاسی، ذهن آنان را به گونهای شکل دهم که زیر بار فشارهای غربی شانه خم کنند. فشارهای سیاسی و تبلیغاتی برای تصویب قطعنامه ضد ایران ادامه داشت. حتی در محلهای که من زندگی میکردم و با افراد آمریکایی یا غیرآمریکایی برخورد داشتم، آنها از برنامه هستهای ایران سخن میگفتند. تبلیغات آنقدر داغ شده بود که حتی برخی از ایرانیان هم از تبلیغات آمریکاییها نگران شده بودند و از من سؤال میکردند آیا ایران واقعاً دنبال سلاح اتمی است. روزها از پی یکدیگر میگذشت و تبلیغات ضد ایرانی همچنان اوج میگرفت. مهمترین موضوعات مطرح شده در تبلیغات منفی ضد ایران، برنامه هستهای بود.
برخی اوقات در خارج از کشور به ویژه در آمریکا، دفاع از منافع ملی بسیار سختتر از کشورهای دیگر است و برای ایرانی بودن و دفاع از هویت ایرانی و اسلامی باید هزینههای زیادتری پرداخت که البته پرداخت این هزینهها شیرین است و غرور ملی را تقویت و انسان را در مقابل دشمنان مصممتر میکند. روزی که این یادداشتها را مینویسم جمعه پانزدهم اردیبهشت سال ۸۴ است. آمریکا و کشورهای غربی سه هفته پیش پرونده هستهای ایران را از وین به نیویورک منتقل کردهاند تا بتوانند با اهرم قطعنامههای شورای امنیت اوضاعی مشابه عراق را برای ایران به وجود آورند.